کولهپشتی
چند روز پیش امیر مهرانی عزیز بهم ایمیل داد و دعوت کرد ازم که تو بازی وبلاگی «کولهپشتی» شرکت کنم. اون ازم پرسیده بود که آیا چه چیزهایی رو از امسال با خودم میبرم تو سال نو و در کل چی یاد گرفتم؟
جواب به این سوال کمی سخت هست و طولانی. ولی من چون دنبال بهانهای بودم تا یه مطلب شخصی بنویسم تو وبلاگم، ازش استقبال میکنم و سعی میکنم تو این مطلب تا جایی که امکان داره بنویسم در جواب این سوال.
سال ۹۲ رو من میتونم تقسیم کنم به دو بخش: شکستهای بزرگ کاری، پیروزیهای بزرگ شخصی.
شکستها و موفقیتهای کاری
با این که امسال با آرزوهای بزرگ شروع شد —آرزوها و اهدافی که بخاطرشون از کار قبلیم استعفا دادم— ولی بعدا اتفاقاتی افتاد که تمام این اهداف (یا حداقل بیشترشون) به شکست تبدیل بشن. شاید از دید کسی که داره از بیرون به قضیه نگاه میکنه (یا شریکهای کاری سابقم) این پروژهها و کسبوکارها شکست محسوب نشن، ولی برای من بودن.
به نظر میاد که در انتخاب نوع کارهایی که میخوام بکنم و آدمهایی که میخوام باهاشون همکاری کنم، دچار مشکل هستم. حالا میدونم که برای شروع یه کسبوکار، باید آشنایی کافی داشته باشی با کاری که قرار هست انجام بدی و کسایی که میخوای باهاشون کار کنی. وقتی تناسب بین تواناییها و شخصیت آدم و این دو مورد برقرار نباشه، نتایج نامناسبی حاصل میشه که هم برای ۲ طرف و هم برای اون کسبوکار باعث دردسر و در نهایت شکست میشه.
من امسال دو تصمیم اساسی در زمینه کاری گرفتم، یکی تاسیس گروه زیگزاگلب به همراه یکی از دوستانم و دومی، شروع کار روی استارتآپ آکوپیو که قبلا در مورد هر دو توضیح داده بودم. متاسفانه به دلایلی که بالاتر شرح دادم، هیچکدوم از این دو تصمیم در نهایت برای من تبدیل به اون چیزی نشدن که دلم میخواست. انتظاراتی که من داشتم از این تصمیمات با واقعیت منطبق نبودن و من هم حاضر نبودم یک سری واقعیتها رو قبل از شروع ببینم و دچار خوشبینی بیش از حد بودم.
اما خب تمام تصمیماتم بد از آب در نیومدن، کارهای دیگهای کردم، مثل شرکت در رویدادهای مختلف به عنوان مربی یا سخنران (ارائهدهنده واژه مناسبتریه فکر کنم)، برگزاری دوره آموزشی HTML5/CSS3 و همایش تخصصی طراحی واکنشگرا با همکاری مجید علویزاده عزیز، شروع نوشتن در هفتهنامه عصرارتباط، و شروع همکاری با آبانگان و دوست خوبم شایان نوبرانی. از تمام این تصمیمات راضی هستم و خوشحالم که این موارد تحت تاثیر شکستهای دیگه قرار نگرفتن.
اگر بخوام این بخش رو جمعبندی بکنم و بگم که چه چیزهایی میخوام از لحاظ کاری با خودم به سال ۹۳ ببرم، باید بگم که شکستها همیشه بد نیستن. با اینکه اون لحظهای که بهت خبر میدن که شکست خوردی انگار که دنیا رو سرت خراب میشه و از ته دل ناراحت میشی، اما کمی که از ماجرا دور میشی میبینی که واقعا هر شکست مقدمهای هست برای پیروزیهای بعدی. چرا که به دست آوردن تجربه و پیدا کردن راه اشتباه، از جمله بزرگترین پیروزیها هستن و بسیار ارزشمندن. مطمئن هستم توی تصمیماتی که سال ۹۳ خواهم گرفت، اشتباهات امسال رو تکرار نمیکنم و البته قدر تصمیمات درستم رو بیشتر میدونم.
باورم این هست که برای نزدیک شدن به پیروزی، باید شکستها رو پذیرفت.
موفقیتهای شخصی
امسال برای من سال بزرگ خودشناسی بود. خرداد امسال من مطلبی نوشتم با عنوان It’s not worth it و توی اون مطلب به صورت خلاصه به مشکلاتم اشاره کرده بودم. اون مطلب بهانهای شد برای اینکه شروع کنم به بیشتر شناختن خودم. اینکه چه چیزهایی برام ارزش داره و چه چیزهایی نه، و مرز تواناییم کجا هست و آیا میارزه که خودم رو برای هرچیزی تا لبه مرز ببرم؟ آیا تمام افرادی که براشون وقت و انرژی میذارم ارزش این وقت و انرژی رو دارن و برعکس، آیا به کسایی که باید بیشتر توجه میکنم به اندازه کافی توجه میکنم و براشون زمان میذارم یا نه؟
حالا جواب این سوالها رو میدونم. اما تنها و به همین سادگی به این جوابها نرسیدم. علاوه بر شراره عزیزم که مثل همیشه و تحت هر شرایطی با من بوده، بهم بزرگترین کمکهارو کرده، در کنارم سختیها رو تحمل کرده و شادیها رو باهام جشن گرفته، و مادرم، امسال با دوستان با ارزشی آشنا شدم که با دلسوزی تمام برام وقت گذاشتن و همراه و دوست و مربیم بودن. خیلی وقتها حس تنهایی کردم ولی به دادم رسیدن و بهم نشون دادن که تنها نیستم. این بزرگترین نعمتی هست که هر آدمی تو زندگیش میتونه داشته باشه. ولی رازش اینه که گاردمون رو پایین بیاریم و کمک بخوایم.
یکی از مهمترین چیزهایی که امسال یاد گرفتم این بود که نفرت و عصبانیت رو از وجودم ببرم بیرون و در مقابله با شرایط ناراحت کننده، سعی کنم به جای دیدن نقاط منفی و عصبانی شدن، با آرامش فکر کنم و تصمیم بگیرم. این موضوع دو تا خاصیت خیلی بزرگ داره، یکی اینکه باعث میشه خود آدم آروم بمونه و حس بهتری نسبت به شرایط داشته باشه، و دوم اینکه در برخورد با آدمهای دیگه عصبانی و پرخاشگر (Aggressive) به نظر نیاد و جلوه اجتماعی و کاریشو حفظ کنه.
من پارسال فکر میکردم کار اهمیت بیشتری از روابط اجتماعی و شخصی داره و اینکه اگر حالا به اندازه کافی (و بیشتر از کافی) کار نکنم، دیگه هیچوقت تو زندگیم فرصت برای کار ندارم. ولی کاملا اشتباه میکردم. امسال فهمیدم که کار، روابط کاری و شغلی، اعتبار کاری و پول، همه در درجههای بعدی اهمیت هستن نسبت به روابط شخصی و دوستانه و لبخند زدن به آدمهای دیگه. متاسفانه اینترنت و در زیرمجموعش، شبکههای اجتماعی، آدمها رو عصبانی میکنن و یا حداقل عصبانی نشون میدن نسبت به واقعیتشون و همچنین این واقعیت تلخ که زندگی همه ماها به شدت گره خورده با اینترنت، باعث شدن که روابط انسانی و عاطفیمون نسبت به همدیگه هر روز کمرنگتر از روز قبل بشه. شبکههای اجتماعی مثل توییتر با اینکه پر از آدمها و روابط مجازی هستن، هیچوقت نمیتونن جای روابط دوستانه و واقعی رو بگیرن، برای همین نباید بذاریم که این روابط کمرنگ بشن.
با درک این موارد و پیدا کردن جواب سوالهایی که اول این بخش مطرح کردم، حالا میدونم که چه چیزهایی ارزش دارن و میتونم بذارمشون تو کولهپشتیم و باهم بریم توی سال ۹۳. امسال خودم و عزیزانم رو بهتر شناختم و حالا کسی هستم که بیشتر لبخند میزنه، آرامش داره و به راحتی عصبانی نمیشه و میتونه مسایل رو بر اساس اهمیتشون درجهبندی کنه؛ همه اینها یعنی پیش رفتن به سمت موفقیت در زندگی شخصی.
اگر دوست دارید در مورد این مطلب و یا چیزهایی که شما از سال ۹۲ یاد گرفتید باهم حرف بزنیم، خوشحال میشم که در صفحه برنچ این نوشته کامنت بذارید؛ مشتاقانه منتظر خوندن تجربیات شما هستم.
سال نو پیشاپیش مبارک، سالار.